سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف های ناگفته

گفتگو با دانشمندان، مایه بهره مندی ازایشان و به دست آوردن فضیلتهای آنان است . [امام علی علیه السلام]

 *************************************************     

******************
دختر و پسری سوار بر موتور بودند که دختر متوجه شد سرعت موتور بسیار زیاد شده

دختر : یواشتر من میترسم

پسر : نترس گلم چیزی نیست خوش میگذره

دختر : نه نمی گذره . خواهش میکنم خیلی وحشتناکه

پسر : پس بگو دوستم داری...

دختر : باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آرومتر

پسر : حالا محکم بغلم کن (دختر بغلش کرد.)

پسر : میتونی کلاه ایمنی منو برداری بذاری سرت ؟ اذیتم میکنه

روزنامه های روز بعد :

موتور سیکلتی با سرعت ??? کیلومتر بر ساعت به ساختمانی اصابت کرد

موتور ? نفر سر نشین داشت که پسر به دلیل نداشتن کلاه ایمنی جان خود را از دست داد اما دختر نجات یافت

           **********************************
حقیقت این بود که اول سر پایینی پسری که سوار موتور بود متوجه شد ترمز بریده

اما نخواست دختر بفهمد در عوض خواست که یک بار دیگر بشنود دوستش دارد و کلاهش را به دختر داد

****************************************************

بـزن بـہ سَـلآمتے ِ حَـرفـآے ِ دل ـت

?کــہ بـہ ?کسے نگُفتے...

بـزن بـہ سَلآمتے ِ این?کـہ ?کوه ِ درد بودے

ولے دم نـزدے...

بـزن بـہ سَلآمتے ِ تَنـهایے هـآت

وَلے تَنـهآیے رو دوست نَـدآشتے...

بـزن بـہ سَلآمتے ِ آرزوهـآیے

?کـہ نَتونستے لَمسشو?? ?کـنے...

بـزن بـہ سَلآمتے ِ عشقے ?کـہ

طـآلعش بــہ اِسمت نَـبود

وَلے هَـنوزم دوسش دآرے

******************************************************
 

گفتم:خدایا از همه دلگیرم!

گفت:حتی ازمن؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند!

گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری؟

گفت:تو یا من!
گفتم:خدایا تنهاترینم!

گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم

گفت:از غیر من؟!!!
گفتم:خدایا دوستت دارم

گفت:بیشتر از من!

گفتم:خدایا اینقدر نگو من!!!

گفت:تو یا من؟!!!


****************************************************


ویلیام شکسپیر میگه :کسی رو که دوستش داری ازش بگذر اگه قسمت تو باشه برمیگرده اگر هم برنگشت حتما از اول مال تو نبوده

****************************************************

از این عشق به هر عشق جهان می خندم....
هر که آرد سخن عشق به آن می خندم.....
روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد....
بعد از این سوز به هر سوز جهان می خندم.....

*****************************************************
خُـــــــدایـا
تو دُنـیـاے مــا آدَمـــا …
یــہ حالَـتے هَستـ بـہ نــامِ ?کَــم آورد َن?? !
تو کـہ خُــدایے و نِـمیتـــونے تجربَــش ?کنے !
خـوش بـہ حــالِتـــــــ . . .

*****************************************************
خـــــــــدا گفت : او را به جهنم
ببریـــــــــــد
برگشت و نگاهی به خـــــــدا کــرد
خــــــدا گفت :
صبــــــــر کنید ؛ او را به بهشت ببریـــــــــــد
فرشتگان ســـــــــؤال کردند
: چــــــــــــرا
جــــواب آمـــــــــــد
چــــــــون او هنوز به من
امیدوار است......

**************************************************


دلخوشم با بودنت باری زهجرانم بیا

ای سفر کرده به سوی جان بیجانم بیا

من که با یاد تو در اقلیم عشقت مانده ام

تشنه ام مانند ابری سوی بارانم بیا

وه نمیدانی که من با عشق تو خو کرده ام

گر جفایی کرده ام امشب پشیمانم بیا

چون هزاری پر گشودی با خیالم رفته ای

بلبلان باز آمدند از نو بهارانم بیا

گر چه پاییزم ولی با لاله ها همسفره ام

در میان سنبل خشخاش ریحانم بیا

این دم آخر که من تنها وبیکس مانده ام

دلخوشم با بودنت باری زهجرانم بیا... 


*************************************************
خدایا یادت هست؟؟؟

دستشو گرفتم آوردم پیشت گفتم: من فقط اینو میخوام...

گفتی :اینکه خیلی کمه !بهتر از اینو برات گذاشتم کنار...

پامو کوبیدم زمین و گفتم: من همینو میخوام...

گفتی:آخه قول اینو به یکی دیگه دادم.......


****************************************************
این روزها

اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو

یک کلمه است :

" آخـــــــی "

***************************************************
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی، بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که من غمگین و جان خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم

بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم

جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم

اگر از زخم دل پرسی برایش مرهمی بستم

مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

برو راهِ وفا آموز که من بار سفر بستم

دگر اینجا نمی‌مانم رهایی از وفا جستم

برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم

نمیخواهم تو را دیگر بدان از دام تو جستم

مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

مجنونم و دل را به چشمان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم عاشقمو خستم


***********************************************
**********************************


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mohammad shojaei 92/1/29:: 1:36 عصر     |     () نظر

[ طراح قالب وبلاگ : سیلور سون ] [ Weblog Themes By : SilverSeven.IR ]